سینه های بزرگ خواهر ناتنی ام در حالی که کنار اتاقش قدم می زدم، چشمم را گرفت. نمی توانستم در برابر نگاه کردن مقاومت کنم، اما او به نظر نمی رسید که بدش بیاید. با هم چت کردیم و به زودی، او فانتزی خود را از اینکه توسط من مورد لعنت قرار گرفته بود، فاش کرد. داغ و شدید بود.