مونا آذر، یک نوجوان شیطون، جوانان طبیعی خود را در یک مصاحبه شغلی به رخ می کشد. وقتی جان روگ به آن ملحق می شود، او مشتاقانه به او و شریک زندگی اش خدمات می دهد. این عمل به یک سه نفری وحشیانه تبدیل می شود که شامل خوردن شدید بیدمشک، بازی مقعدی و شلیک تقدیر روی باسن حباب دار او است.